ممنوع

 يك ترانه نيست، كه سرگذشت غم آلوده دختركان سرزمينى است كه اندامهايشان به روشنايى آفتاب،گيسوانشان به نوازش مخمل گونه بادو فريادشان به گوشهاى مردمان جهان حرام است. "ممنوع" منم در سرزمين مادرى ام به جرمى غريب تر از خود غربت. "ممنوع" همه ماييم كه در دنيايى از نابرابرى هاى بيشمار، بى حق شنيده شدن به جهان چشم گشوده ايم. ما دير زمانيست كه"ممنوع" را بى نفس زيسته ايم. اين ترانه را با دلى كه سالهاست از اين همه بى عدالتى شكسته خوانده ام، شايد مرهمى باشد براى شكستگى هاى حنجره هاى بغض گرفته اى كه صداى آوازشان هرگز به گوش هاى بكر جهان نرسيده است، و چه حيف از اين همه صداى در قفس! اين ترانه برگى از زن بودن در فصل بى انتهايى از كتاب تاريخ غم انگيز يك سرزمين است. و من با اين ترانه ساده مانند هميشه، گفته ام: " من يه زنم كه مى خواد بخونه

خوانندگى يك زن، ابتدايى ترين نياز بشرى, مثل نفس كشيدن در قرن ٢١ است

Mamnooa / ممنوع شکیلا

Mastered for Apple Digital Masters by Jeff Silverman Palette Studios Nashville / Mt.Juliet TN